جلد. [ ج َ ] (ع ص ) چابک از هر چیزی . ج ، اَجلاد، جِلاد، جُلُد. (منتهی الارب ). تیز و شتاب . کذا فی الرشیدی . (آنندراج ). شتاب و زود و تیز و چست و چالاک و چابک . (ناظم الاطباء). جَلید. بشکول . (مهذب الاسماء). || (مص ) زدن . ضرب . هرو. عصو. || گزیدن (مار). || پوست کندن . (از یادداشت های دهخدا). || زدن بر پوست کسی . بر پوست زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || به تازیانه زدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص
39). تازیانه زدن . (غیاث اللغات ). تازیانه زدن است و آن حکمی است مختص به کسی که محصن نباشد، چه در شرع معلوم شده است که حد محصن رجم است که سنگسار کردن بود. هو ضرب الجلد و هو حکم یختص بمن لیس بمحصن لادل علی ان حد المحصن هو الرجم . (تعریفات جرجانی ). تازیانه زدن . تازیانه زدن کسی را. (از یادداشت های دهخدا). تازیانه زدن چنانکه بر پوست خورد. || سخت شدن . (از آنندراج ). || پشک زده گردیدن . || افتادن . || جماع کردن با جاریه ٔ خود. جماع کردن با زنی . || به روی زمین افکندن . || به ناخواست و ستم داشتن کسی را بر کار. اکراه کردن بر کاری . (از یادداشت های دهخدا). || جَلق .
۞ -
جَلدُالعُمَیرة ؛ کنایه از استمناء است .
|| (اِ) خرمابن که از صبر تواند کرد از آب . ج ، جِلاد.