جلدی کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصرم . (تاج المصادر بیهقی ). تَجَلﱡد. جلدی نمودن
: به جنگ جلدی کردند لیکن آخر کار
به تیر سلطان بردند عمر خویش به سر.
فرخی .
... طاهر جلدی کرد و خردمندی چون گفته بود او معتمد است ، قول او را خلاف نیاورد. (تاریخ سیستان ).
ای برادر بیا و جلدی کن
... چو آنچنان بینی .
خاقانی .
قوم گفتندش مکن جلدی برو
تا نگردد جامه ٔ جانت گرو.
مولوی (مثنوی ).