جلق
نویسه گردانی:
JLQ
جلق . [ ج َ ] (ع مص ) ستردن موی سر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گشادن دندان را وقت خندیدن . (منتهی الارب ). || انداختن بمنجنیق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جلق زدن . اخراج منی از ذکر با دست و غیر آن که نام دیگرش استمناء است و با لفظ زدن استعمال میشوداین لفظ در عربی بمعنی سر تراشیدن و سنگ پراندن با منجنیق است و در فارسی بطور مجاز و تشبیه به سر تراشیدن و استمناء استعمال شده چه در سر تراشیدن هم سر را باید تر کرد و مالید تا مو بخیسد. (فرهنگ نظام ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
وادی جلق . [ ج َل ْ ل َ ] (اِخ ) ۞ ناحیه ای است در اندلس و راه آهنی که از قلعه ٔ ایوب ۞ می آیداز آن عبور می کند. (از الحلل السندسیة ج 2...
جلق واژه ای عربی و جایگزین پارسی آن سوکرویس sukravis می باشد که از واژه ی سنسکریت: سوکرویس رشتی sukravisreŝti ساخته شده است. 1ـ سوکرویس باعث می شود سی...
جلغ. [ ج َ ] (ع مص ) بریدن گوشت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): جلغ القوم بعضهم بعضاً بالسیف ؛ گوشت برید بعض ایشان مر بعض را بشمشیر. (من...