اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جلی

نویسه گردانی: JLY
جلی . [ ج َل ْی ْ ] (ع مص ) جلا دادن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلاء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جلی . [ ج ِل ْی ْ ] (ع اِ) تابدان که در سقف سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جلی . [ ج َ لی ی ] (ع ص ) هویدا و آشکار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ضد خفی . || بلند و درشت و سطبر. (ناظم الاطباء).
جلی . [ ج ُل ْ لا ] (ع ص ) کار بزرگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، جُلَل . (منتهی الارب ). || تأنیث اَجَل . (اقرب الموارد). ج ، جُلَ...
خط جلی . [ خ َطْ طِ ج َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوشته ای که حروف آن آشکار و خوانا بود. || خط ریحان . (ناظم الاطباء).
علی جلی . [ ع َ؟ ] (اِخ ) ابن امراﷲبن عبدالقادر حمیدی رومی ، مشهور به ابن حنائی . رجوع به علی حناوی زاده (ابن محمد...) شود.
صدای رسا / صوت : صدا ؛ جلی : رسا . صدایی که به شفافی و قابلیت فهم ، در دوردست قابل شنیدن باشد .
حرف جلی . [ ح َ ف ِ ج َ لی ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف درشت . حرف کبیر ۞ . حرف التاج .
قیاس جلی . [ س ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) قیاس آشکار و واضح که فهم آن را به آسانی دریابد و بپذیرد در مقابل قیاس خفی . رج...
جلی-ن برین . [ ج ِ ب َ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه شاهرود استرآباد که 8هزار پا ارتفاع دارد. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 111).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.