اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جم

نویسه گردانی: JM
جم . [ ج َ ] (اِ) پادشاه بزرگ . (برهان ). || منزه و پاکیزه را نیز گویند. (آنندراج ) (برهان ). چم ، تمیز بود :
کس چه داند که روسبی زن کیست
در دل کیست شرم و حمیت و چم .

(حاشیه ٔ برهان از لغت فرس ).


|| بمعنی ذات هم هست چنانکه اگر گویند فلانی خوش جم است مرادآن باشد که خوش ذات است . || مردمک چشم بزبان اهل مروشاه جهان . || عقل دویم از عقول عشرة. (برهان ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ساغر جم . [ غ َ رِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جام جم . (آنندراج ). جام جمشيد. جام جهان نما. جام جهان آرا.جام جهان بین . جام کیخسرو. جام گی...
جم تنکو. [ ] (اِخ ) از قرای شبانکاره ٔ فارس است . (مرآت البلدان ج 4 ص 263).
ترندجم . [ ت ْ رُ ج ِ ] (اِخ ) ۞ شهر و بندری در نروژ است که بر کنار اقیانوس اطلس قرار دارد و در قدیم نیداروس ۞ نام داشته و 56700 تن سکنه...
جم آباد. [ ج َ ] (اِخ ) از دیه های قم است . (مرآت ج 4 ص 263).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جم اسپرم . [ ج َ اِ پ َ رَ] (اِ مرکب ) نام یکی از انواع ریاحین است که شکوفه ٔآن بسیار کوچک می باشد و نبات آن به درختانی که در جوار او باش...
جم برجون . [ ] (اِخ ) از توابع ارتقائی نیشابور در یازده فرسنگی این شهر در شرقی مشکان واقع، آبش از قنات ، هوایش در زمستان سرد و در تابستان گرم...
جم غفیر؛ همه . جمیع. در منتهی الارب آمده : یقال : جاؤا جماً غفیراً؛ یعنی آمدند همه ، چه شریف و چه وضیع، و کسی خلاف نورزیده . و آن نزد سیبویه اسمی است...
جم اقتدار. {جَ اِ تِ}. (ص. مرکب). تـوانا، مبسوط الید و مقتدر و سرپنجه و نـیـرومـنـد همچون جمشید. /////////////////////////////////////////////////////...
بارگیر جم . [ رِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از باد که بساط سلیمان را می کشید و آن را بارگیر سلیمان نیز گفته اند. (انجمن آرا). رجوع ب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.