جم
نویسه گردانی:
JM
جم . [ ج َم م ] (ع مص ) پر کردن پیمانه را تا سر. || پیمودن پیمانه را بطوری که فوق پری پیمانه باشد. || گذاشتن آب را تا جمع شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جُمام شود. || ترک کردن سواری اسب . (کشاف اصطلاحات الفنون از کنز اللغات ). || (اِ) (اصطلاح عروض ) اجتماع عقل و خرم است چنانکه در رساله ٔ قطب الدین سرخسی و در رساله ٔ عنوان الشرف بیان شده و در پاره ای از رسایل عروض عربی نیز چنین است ، جز آنکه در آن رسائل جمم بفک ادغام ذکر کرده است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
نمایش دادن بر پرده سینما یا صفحه مانیتور یا اسکوپ - جماندن - جمیدن (در افسانه های ایران باستان جام جم یا به اختصار جم دستگاهی بوده که کاربردی همانند ت...
مخفف جام جم (باکاستن از حروف تکراری)
ذات، ماهیت، هویّت، کنه، اصل هر چیز
جام جم . [ م ِ ج َ ] (اِخ ) پیاله ٔ جمشید که ساخته ٔ حکما بود. از هفت فلک در او معاینه و مشاهده کردی . (شرفنامه ٔ منیری ). پیاله ٔ جم و پیاله ...
فاضل جم . [ ض ِ ل ِ ج َ ] (اِخ ) ملا حسین پسر ملا محمدجمعی . از علمای دینی اوایل قرن چهاردهم هجری و منسوب به جم در ایالت فارس است . کتابی...
خاتم جم . [ ت َ م ِ ج َ ] (اِخ ) مهر حضرت سلیمان است اگر چه جم پادشاه بوده است ولی هر جا خاتم جم استعمال شود مراد مهر حضرت سلیمان است . ...
انگشتری جم . [ اَ گ ُ ت َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) انگشتری سلیمان . رجوع به انگشتری سلیمان شود.
شاید برگردان واژه هخامنش از زبان لاتین "achaemenid عچمنید" باشد.
عجم (Ajam-Ajaam- Hajam) در زبان فارسی و در بیشتر زبانهای آسیایی مانند زبان هندی، زبا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جم ء. [ ج َم ْءْ ] (ع اِ)کالبد. (منتهی الارب ). رجوع به جَمَاء و جماء شود.