جم
نویسه گردانی:
JM
جم . [ ج َم م ] (ع مص ) پر کردن پیمانه را تا سر. || پیمودن پیمانه را بطوری که فوق پری پیمانه باشد. || گذاشتن آب را تا جمع شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جُمام شود. || ترک کردن سواری اسب . (کشاف اصطلاحات الفنون از کنز اللغات ). || (اِ) (اصطلاح عروض ) اجتماع عقل و خرم است چنانکه در رساله ٔ قطب الدین سرخسی و در رساله ٔ عنوان الشرف بیان شده و در پاره ای از رسایل عروض عربی نیز چنین است ، جز آنکه در آن رسائل جمم بفک ادغام ذکر کرده است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جم رود. [ ] (اِخ )از چهارمحال اصفهان است . (مرآت البلدان ج 4 ص 266).
مهر جم . [ م ُ رِ ج َ ] (اِخ ) مهر سلیمان . (آنندراج ). مهر جمشید. خاتم و انگشتر جمشید. در حقیقت مراد از آن خاتم سلیمان است . در اسطوره های ایران...
جام جم، منظومهای به زبان فارسی است که بر قالب مثنوی سروده شدهاست. شاعر این اثر، اوحدی مراغهای، شاعر و عارف ایرانی است که به سال ۷۳۸ ه.ق مصادف با ۱۳...
جام جم، منظومهای به زبان فارسی است که بر قالب مثنوی سروده شدهاست. شاعر این اثر، اوحدی مراغهای، شاعر و عارف ایرانی است که به سال ۷۳۸ ه.ق مصادف با ۱۳...
پیش قراولان؛ انبوه مردمان
مسند جم . [ م َ ن َ دِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرکب جم . کنایه ازباد است . (آنندراج ) (برهان ). || دنیا. عالَم . || هوای نفسانی . (از ن...