جماش . [ ج َ ] (اِمص ) شوخی . || فریبندگی . || مستی . || درشتی . || (اِ) عربده . || (ص ) شوخ . || مست . || آرایش کننده و فریبنده . بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). از عربی جَمّاش ، یعنی مردی است پیش آینده بزنان ، گویا که طلب میکند زهار سترده از ایشان . (حاشیه ٔ برهان چ معین از شرح قاموس ). در فارسی بمعانی مذکور آمده
: من چنین زار از آن جماش درم
همچو آتش
۞ میان داش درم .
رودکی (ازیادداشت مؤلف ).
رجوع به جَمّاش شود.