جمال الدین
نویسه گردانی:
JMAL ʼLDYN
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) زکریابن محمد یا محمود. رجوع به قزوینی زکریا در همین لغت نامه شود.
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) شاه شیخ ابواسحاق بن محمود اینجو. رجوع به ابواسحاق اینجو در همین لغت نامه شود.
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحمان بن علی مکنی به ابوالفرج و معروف به ابن جوزی . رجوع به ابن جوزی ابوالفرج در همین لغت نامه...
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحمان بن علی اموی قوصی اسنائی از مشاهیر ادبا و شعرا بود. وی به سال 550 هَ . ق . در قصبه ٔ اسناء از ص...
جمال الدین . [ ج َ لُدْدی ] (اِخ ) عبدالرزاق . رجوع به جمال اصفهانی شود.
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبدالصمدبن ابراهیم مشهور به قاری الحدیث . رجوع به قاری الحدیث عبدالصمد در همین لغت نامه شود.
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبداﷲبن یوسف مکنی به ابومحمد و معروف به ابن هشام . رجوع به ابن هشام جمال الدین ابومحمد در همین لغت نام...
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عثمان بن عمر مکنی به ابن حاجب . رجوع به ابن حاجب در همین لغت نامه شود.
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ظافر. رجوع به ابن ظافر ازدی در همین لغت نامه شود.
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) علی بن یوسف بن ابراهیم مکنی به ابن القفطی . رجوع به ابن القفطی جمال الدین در همین لغت نامه شود.
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن سلیمان مکنی به ابن نقیب .رجوع به ابن نقیب جمال الدین در همین لغت نامه شود.