جمع
نویسه گردانی:
JMʽ
جمع. [ ج َ ] (ع اِ) رستاخیز. قیامت . (منتهی الارب ).
- یوم الجمع ؛ روز قیامت . (از اقرب الموارد).
- یوم ُ جمع ؛ روز عرفه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
- ایام جمع ؛ ایام مِنی ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).مزدلفه . (منتهی الارب ).
|| دقل و آن بدترین نوع خرماست . (اقرب الموارد). نخل بسیاربار یا نوعی از خرمای بلایه یا درخت خرما وقتی که از خسته برآید و هنوز دریافت نشود که از کدام اقسام است . || صمغ سرخ . (منتهی الارب ). || جمعیت . (فرهنگ فارسی معین ). گروه مردم . ج ، جموع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انجمن . || مجمع. (فرهنگ فارسی معین ). || شیر هر ماده شتر و گوسپند که پستان او را بسته باشند. ضد فواق که شیر باهل غبر مصروره است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || همه . (اقرب الموارد). || (اصطلاح ریاضی ) یکی از چهار عمل اصلی و آن افزودن دو یا چند عدد است بیکدیگر، مثلاً: 14=3+6+5 . (فرهنگ فارسی معین ). || کلمه ای که بر دو ببالا دلالت کند و علامات آن از اینقرار است :
الف - نشانه های فارسی : ها (دستها، کتابها)، َان (اسبان ، مردان )
ب - نشانه های مأخوذ از تازی : َات (استخراجات ، محسوسات ، حبسیات )، َون (ریاضیون ، طبیعیون ، حواریون )،َین (معلمین ، مؤمنین ، متفکرین ). (از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جماء. [ ج َ ] (ع اِ) کالبد. (منتهی الارب ). شخص . (اقرب الموارد). شخص هر چیز و حجم آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جم ء شود.
جماء. [ ج َ ] (ع مص ) گرد آمدن و انباشته شدن آب بر روی هم . (از اقرب الموارد).
جماء. [ ج َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) هموار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خود آهن . (منتهی الارب ). || همه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): جا...
جماء. [ ج َم ْ ما ] (اِخ ) موضعی است بر سه میل از مدینه . (منتهی الارب ). از ناحیه ٔ عقیق بسوی جرف . (معجم البلدان ).
جماء. [ ج َ م َءْ ] (ع اِ) کالبد. (منتهی الارب ). شخص . (اقرب الموارد).
جماء. [ ج َ م َءْ ] (ع مص ) خشمگین شدن . (از اقرب الموارد). خشم گرفتن . (منتهی الارب ).
جما کوه . [ ج َ ] (اِخ )دهی جزء دهستان گرگانرود جنوبی بخش مرکزی شهرستان طوالش واقع در 4هزارگزی خاور هشت پر و 3هزارگزی شوسه ٔ انزلی به آستار...