اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جنبان

نویسه گردانی: JNBAN
جنبان . [ جُم ْ ] (نف ) متزلزل . مضطرب . (یادداشت مؤلف ). || جنبنده . (آنندراج ). || در حال جنبیدن :
وگر برهان موسی آن شماری
که چوب خشک ثعبان کرد جنبان .

ناصرخسرو.


|| متحرک .(یادداشت مؤلف ). لغ: منارجنبان :
این جهان هم بدان سخن ماند
حرف او ساکن است یا جنبان .

ناصرخسرو.


باده در خیگ و بنگ در انبان
گر نه دیوانه ای مشو جنبان .

اوحدی .


|| بانَوَسان .(یادداشت مؤلف ): دل کژدم ستاره ای است سرخ و جنبان . || (نف مرخم ) جنباننده . (آنندراج ). محرک .حرکت دهنده . سلسله جنبان :
دولت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند که سلیمان شود.

وحشی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
سلسله واژه ای عربی و جنبان پارسی است و همتای پارسی، این واژه ی کردی است: هاندِر. *** فانکو آدینات 09163657861
گهواره جنبان . [ گ َهَْ رَ / رِ جُم ْ ] (نف مرکب ) آنکه گهواره جنباند تا کودک خوشتر خسبد : ای در این گهواره ٔ وحشت چو طفلان پای بست غم ترا گه...
گاهواره جنبان . [ رَ /رِ جُم ْ ] (نف مرکب ) جنباننده ٔ گهواره : عقل کل بوده در دبستانش نفس کل گاهواره جنبانش .سنایی .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.