جوار. [ ج ِ ] (ع مص ) همسایگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در زنهار کسی شدن . || زنهار دادن کسی را. امان دادن بکسی . (منتهی الارب ). || (اِمص ) همسایگی
۞ : غوکی در جوار ماری وطن داشت . (کلیله و دمنه ).
-
حق جوار؛ حق همسایگی
: رنجور شود خاطری که بر من
بر مدح تو حق جوار دارد.
مسعودسعد.
|| (اِ) پناه .