اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جواز دادن

نویسه گردانی: JWʼZ DʼDN
جواز دادن . [ ج َدَ ] (مص مرکب ) رخصت دادن . اجازه دادن :
کسی کو بشهر محبت نیاید
بده سوی دشت عداوت جوازش .

ناصرخسرو.


خواستم کز ولایت قهرش
بروم جان ْ مرا نداد جواز.

مسعودسعد.


رجوع به جواز شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.