جور
نویسه گردانی:
JWR
جور. (اِ) مثل . شبیه . سنخ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نوع . گونه . قسم . || جنس . || (ص ) منظم . مرتب : ناجور؛ نامرتب . || هم آهنگ . (فرهنگ فارسی معین ):جورشان با هم جور نیست ؛ یعنی با هم هم آهنگی ندارند. || (معرب ، اِ) معرب گور: بهرام جور؛ بهرام گور. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جور شدن با کسی ؛ موافق شدن . توافق پیدا کردن .
جور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هر چیزی را جای مناسب خود قرار دادن . هر چیز را نزد متناسب خود جای دادن : جور کردن اجناس و امتعه ؛ کالاها و جن...
جبل جور. [ ج َ ب َ ل ِ ] (اِخ ) نام کوه بزرگی است متصل به دیاربکر از نواحی ارمینیه که دارای قلاع و قریه هائی است . (از معجم البلدان ) (مرا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پی جور شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پی جو شدن . رجوع به پی جو شدن شود.
پیاله ٔ جور. [ ل َ / ل ِ ی ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیاله ٔ مالامال . پیاله ٔ پر، چه جور یکی از خطوط جام جم است که بر لب بود. (از آنند...