اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوش آمدن

نویسه گردانی: JWŠ ʼAMDN
جوش آمدن . [ م َ دَ ](مص مرکب ) گرم شدن . بجوشیدن آغاز کردن . بغلیان آمدن . غلیان کردن مایع از حرارت ، چنانکه آب بر سر آتش .
- خون به جوش آمدن ؛ کنایه از سخت خشمناک شدن . بهیجان آمدن . بخشم آمدن .
|| طغیان کردن دریا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- بجوش درآمدن ؛ جوش آمدن .
- || طغیان کردن :
به یک بار از آنها برآمد خروش
تو گفتی که دریا درآمد به جوش .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خون به جوش آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن خون . خون جوش زدن . کنایه از سخت غضبناک شدن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.