اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوش زدن

نویسه گردانی: JWŠ ZDN
جوش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) جوش دادن :
با نیک و بد چو شیر و شکر جوش می زند
دریافت هرکه چاشنی اتحادرا.

صائب .


رجوع به جوش دادن شود. || بغلیان آمدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || عصبانی شدن . داد و فریاد بیجا کردن . (فرهنگ فارسی معین ): جوش نزن شیرت می خشکد. || بی تابی و اضطراب کردن . غم خوردن :
هرچند که جوش میزند جان و دلم
لیکن چو زیان نمی کند کار چه سود؟

عطار.


دل سنگینت آگاهی ندارد
که همچون دیگ روئین میزنم جوش .

سعدی .


|| دمیدن شاخ از درخت ، سبزه از دانه . (یادداشت مرحوم دهخدا). || جوش زدن تن ، رو، صورت ؛ دانه بر آن ظاهر گردیدن . کورک درآوردن . بثره بر سطح آن پیدا شدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خون جوش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن خون . || به هیجان آمدن . غضبناک و خشمگین گشتن . || به سر غیرت آمدن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.