اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوش کردن

نویسه گردانی: JWŠ KRDN
جوش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بغلیان آمدن . (فرهنگ فارسی معین ) :
می که آتش ندیده جوش کند
چون به آتش رسد خروش کند.

اوحدی .


|| اضطراب و بی تابی نمودن . || شور و شوق نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ) :
کرّ اصلی کش نبود آغاز گوش
لال باشد کی کند در نطق جوش ؟

مولوی .


|| پدید آمدن بثور بر بشره . ظاهر شدن کورک بر پوست بدن : سرم جوش کرده بود آخر کچل شد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مس جوش کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با مس مذاب لحیم کردن . با مس لحیم کردن . پیوستن دو جزء مسین بواسطه ٔ مس نه قلعی و چیزهای دیگر. (ی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.