اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جهنم دره

نویسه گردانی: JHNM DRH
جهنم دره . [ ج َ هََ ن ْ ن َ دَرْ رِ ] (اِخ ) نام عقبه ایست بغایت تنگ و پردرخت ، و پیوسته آنجا بارندگی است (در حدود هرات ). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 524، 526 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
جهنم دره . [ ج َ هََ ن ْ ن َ دَرْ رَ / رِ] (اِ مرکب ) جای نامعلوم در تداول عامه ، هنگامی که ندانند کسی بکجا رفته و از رفتن او یا نبودن او خشم...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
خلیل منصوری
۱۳۸۸/۱۲/۱۰ Iran
0
0

با مراجعه به منابع معلوم شد که این ناحیه نمی تواند جز در شمال ایران باشد، زیرا حکایت کشتن هزار اسپ در منطقه ای اتفاق افتاده است که گالش ها در آن سکونت داشتند و اصطلاح گالش به چوپان ها و مردمان کوه نشین مازندران و گیلان اطلاق می شود که تصحیف واژه کادوس است. به نظر می رسد که جهنم دره در ناحیه تنکابن قدیم بوده و می تواند ناحیه ای در رامسر کنونی باشد که اردوگاه رامسر در گذشته به سبب باتلاقی بودن و عدم امکان عبور از آن به جهنم دره معروف بوده است. از این روست که تمام گذرگاه ها در قدیم از جنگ سر و پوتک یعنی از دامنه کوه ایلمیلی بوده است که هنوز آثار راه شاه عباسی در آن وجود دارد.

خلیل منصوری
۱۳۸۸/۱۲/۱۷ Iran
0
0

حضرت صاحبقران روز جمعه بیستم ذیقعده به چلاو رسیده به وضوح انجامید که اسکندر و اتباعش به جهنم دره گریخته اند و آن عقبه ای است به غایت تنگ و پردرخت و پیوسته آن جا بارندگی می باشد و آب بزرگ عمیق که اسب از آن جا به شنا نمی تواند گذشت. از میان آن دره می گذرد و به واسطه آن صعوبت به جهنم دره اشتهار یافته است.
القصه صاحبقران نامدار از عقب اسکندریان به دره در آمده چون به آب مذکور رسید معلوم شد که اسکندر از آب گذشته جسر ویران کرده؛ لاجرم به بستن پل اشارت فرمود و فرمان بر آن موجب فرموده عمل نمودند. روز دوشنبه بیست و سیم ماه مذکور نخست چهل بهادر که قراول بودند بر آن پل بگذشتند و متعاقب یوسف برلاس و سید خواجه و امیرزاده سلطان حسین و شیخ نورالدین عبور نمودند و به بالای کوه جهنم دره بر آمده جنگل می بریدند و طی مسافت کرده در آن ظلمات به جای آب حیوان اسکندر می طلبیدند و روز پنج شنبه بیست و ششم ماه برلاس مانده کور شاه ملک برلاس و صدر برلاس و غیرهما از قراولان به اسکندر رسیدند و با آن که بیست نفر بیش نبودند و اسکندر دویست پیاده و سی سوار همراه داشت و از غایت شجاعت رستم دستان را غاشیه کش خود می پنداشت، شبه کرده او را منهزم گردانیدند و یوسف برلاس و سیف الملوک حاجی عبدالله عباس از عقب رسیدند و قیتو اسکندر را غارت نمودند و امیر سونجک که به طرف دیگر شتافته بود، به عم زاده اسکندر و لهراسب و دیگر متعلقان او باز خورده و همه را اسیر کرده و امیر زاده سلطان حسین و سید خواجه بر قراولان پیشی گرفته و در کنار دریای قلزم خود را به اسکندر رسانیدند و به باد حمله آتش قتال مشتعل گردانیدند و اسکندر کرت دیگر شکست یافته با اندک مردی به طرف گیلان گریخت.
و به روایتی که در ظفرنامه مسطور است دیگر از وی خبری پیدا نشد و امیر زاده سلطان حسین به امیر زاده رستم و امیر زاده ابابکر و امیرزاده اسکندر و امراء عظام ملحق گشته به اتفاق کنار آب قلزم سه فرسخ به گیلان رفتند و فرود آمدند و در آن منزل امیر مضراب جاکو که به حسب فرمان با لشکر خراسان به راه آمل و ساری آمده بودند به ایشان پیوست و نوبت دیگر آن شیران بیشه جلادت به آن جنگل در آمده در طلب اسکندر سعی می نمودند و چون از وی خبری نیافتند به درگاه عالم پناه بازگشتند و کیفیت حال عرضه کردند و امیر تیمور ایشان را معاتب و معاقب ساخت و حکم فرمود که به طرف گیلان روند و به هر نوع که توانند اسکندر را به دست آورند و ایشان چنان چه در ظفرنامه و مطلع السعدین مذکور است یک شبانه روز دیگر در میان جنگل و آب و لای سرگردان شده بی آن که اسکندر را بیابند به موکب همایون مراجعت نمودند.
اما سید ظهیر در تاریخ طبرسان مرقوم کلک بیان گردانیده که چون امراء ایلغار به ملازمت صاحبقران فلک اقتدار بازگشتند و فقدان اسکندر را به عرض رسانیدند آن حضرت بر ایشان غضب فرموده سوگند یاد کرد که اگر او را به دست نیاورید شما را سیاستی بلیغ خواهم کرد؛ لاجرم امراء باز در راه افتاده به "ولایت تنکابن" در آمدند و رسولی نزد "سید هادی کیا" که در آن وقت حاکم آن حدود بود فرستاده پیغام دادند که اگر می خواهی که به مملکت تو تعرضی نرسد اسکندر شیخی را گرفته تسلیم نمای.
سید بعد از استماع این سخن قسم یاد فرمود که آن مردک را نمی دانم و ندیده ام اما شنیده ام که در بعضی از جنگل های این ولایت سراسیمه و بدحال می گردد. مناسب آن که شما در کنار "نمکارود" توقف نمایید تا من کس فرستاده او را پیدا کرده بگیرم.
آن گاه سید هادی جمعی از اهل جلادت را به طلب اسکندر شیخی به آن جنگل ارسال داشت و سرادر آن جماعت را هزار اسب محمد می گفتند.
سید ظهیر گوید که من هزار اسب محمد را دیده ام و خود از وی شنیده ام که گفت چون در آن جنگل به جست و جوی اسکندر مشغول گشتیم جمعی از "گالشان" نشان دادند که حال دو نفر مازندرانی با یک عورت و دو طفل نزد ما آمدند و خوردنی خواستند و ماحضری بود خورده و به این بیشه در آمدند و لشکر سید فی الحال تاخته به آن جانب رفتند و چون اسکندر آن صورت مشاهده نمود هر دو طفل را بکشت . مادر اطفال آغاز نوحه کرده او را نیز به قتل آورده خود یا یک نوکر در پای درختی بنشست و سپاهیان "سید هادی کیا" به او رسیدند. اسکندر به زخم پیکان، جمعی را مجروح ساخت و آن مردم بر وی تاخته هم جا کارش را فیصل دادند و سرش را نزد سید بردند و سید سر را پیش امراء صاحبقران روانه گردانید تا به معسکر صاحبقران والاگهر رسانیدند.
مولف ظفرنامه گوید که اسکندر از نسل بیژن بن کیو بود و در میدان مبارزت از رستم دستان گوی مسابقت می ربود. مع ذلک به واسطه کفران نعمت حالش به این مرتبه انجامید و چون اجل فرا رسید از این همه پهلوانی فایده ای ندید.
رباعی
بکون و مکان چیزی از خیر و شر
ز کفران نعمت مدان شوم تر
ز کفران نعمت چه آید جز این
که نقصان عمر است و خسران دین
ذکر نهضت چتر همایون فال بر سبیل استعجال به جانب مستقر سریر سلطنت و اقبال
چون خاطر همایون فرمان ده ربع مسکون از دغدغه شر اسکندر فراغت یافت از کنار آب "جهنم دره" به جلگاه "کلاره دشت" شتافته و در آن منزل امیر سیدعلی ولد سید کمال الدین بن سید قوام الدین را به رتبت تربیت رسانیده ایالات آمل به وی داد و آن گاه بر سبیل سرعت غزیمت ماوراء النهر فرمود...

ناشناس
۱۳۹۴/۰۷/۲۱ Iran
0
0

جهنم دره تو استان گیلانه. خیلی هم ناشناخته ست. یه گنجینه یا بهتره بگیم دفینه داره که قبل از انقلاب از امریکا هم اومدن نتونستن پیداش کنن ولی وجود داره و تو نسخه های متعدد هستش


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.