چارپهلو شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چیز بسیار خوردن و بر پشت خوابیدن است . (برهان ) (آنندراج ). بسیار خوردن . سخت سیر شدن . ارتباع . تضلع
: آز را کز بدو خلقت جوع کلبی همدم است
چارپهلو شد شکم از سفره ٔ یغمای تو.
ابن یمین .
به خوان نعمت تو آز چارپهلو شد
ز بس که خورد مربا وقلیه و کولانج .
شمس فخری (از آنندراج ).