اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چاره دان

نویسه گردانی: CARH DʼN
چاره دان . [ رَ / رِ] (نف مرکب ) داننده ٔ چاره . چاره ساز. صاحب تدبیر. و رجوع به چاره ساز شود. || داننده ٔ علاج دردها. معالج . آنکه علاج و درمان دردها داند :
تو هرچ اندرین کار دانی بگوی
که تو چاره دانی و من چاره جوی .

دقیقی .


بسا چاره دان کاو بسختی بمرد
که بیچاره گوی سلامت ببرد.

سعدی (بوستان ).


و رجوع به چاره ساز و چاره گر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.