چاق شدن . [ ش ُدَ ] (مص مرکب ) فربه گشتن . فربی شدن . تنومند شدن .
-
امثال :
سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند ، یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد، مثلی عامیانه است در مورد سفله ای که خداوند هستی شود و نااهلی یا نالایقی که بمقام و منزلتی رسد.
|| شفا یافتن . تندرست شدن . سالم شدن .
-
چاق شدن کمانچه ؛ خشک شدن و کوک شدن آن است به مجاز
: کمانش چو ماه نو از آب و تاب
شده چاق بر آتش آفتاب .
ملاطغرا (از آنندراج ).