چال
نویسه گردانی:
CAL
چال . (اِخ ) دهی است از ولایت قزوین که سربلوک رامند است . (برهان ) (جهانگیری ). مؤلف انجمن آراء نویسد: نام قریه ای ازقزوین ، و معروف است . شال .
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چال شتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِمرکب ) دوغی که از شیر اشتر سازند. (ناظم الاطباء).
چال شتری . [ ش ُت ُ ] (اِ مرکب ) قسمی قفل . || نوعی پیچ .
چال شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چاله شدن . گود شدن . || دفن شدن . مدفون شدن . در زیر خاک گذاشته شدن کسی یا چیزی .
چال سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 4 هزارگزی باختر ایلام نزدیک شوسه ٔ ایلام به تهران واقع شده . دامنه ...
چال خشک . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه است که در 71 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 29 هزارگزی سراب ...
پشمه چال . [ پ َ م َ ] (اِخ ) نام قریه ای است .- امثال :روضه خوان پشمه چال ؛ آنکه برای هر تازه واردی گفته های پیشین از سر گیرد. آنکه برای ...
ترک چال . [ ت ُ ] (اِخ ) از کوهستانها و ییلاقهای شاه کوه و ساور است . رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127 شود.
چال ابه . [ اُب ْ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای ورامین . (مرآت البلدان ج 4 ص 73).
خشک چال . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین ، واقع در دوازده هزارگزی شمال معلم کلایه و پنجاه و پنج هزار...
سیاه چال . (اِ مرکب ) زندان تاریک . جای تار و گودی که کودکان را بدان ترسانند. || گوی تاریک که گناهکاران را در آن بند کنند. (یادداشت بخط ...