اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چال

نویسه گردانی: CAL
چال . (اِخ ) دهی است ازبدخشان که در آن نمک کانی بهمرسد. (فرهنگ رشیدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
چال افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) گودافتادن . گود شدن . || گود شدن چشم ها، در تداول عوام گویند: چشمهاش یک بند انگشت چال افتاده .
چال استران . [ اَ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 15 هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان کنار ر...
چال قصابان . [ ل ِ ق َ ] (اِخ ) نام کوهی است در اصفهان .
چال سیلابی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام محله ای از محلات قدیم تهران : لیلا را بردند چال سیلابی براش خریدند سیب و گلابی .(از تصنیفی که رنود تهران ب...
چال میرحسین . [ ل ِ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 5 هزارگزی شمال خاور ماسورکنار و خاور راه شو...
چال یحیی آباد. [ ل ِ ی َ یا ] (اِخ ) صاحب مرآت البلدان نویسد: «دهکده ای است قدیم النسق در طارم ... که در سطح دره واقع شده و اطرافش کوه ا...
چال روزآبخوره . [ ل ِ رَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چال » و «روز آبخوره » هر یک علیحده قریه ای است از قراء محال طارم که در میان ک...
کنایه از کار بیهوده کردن،وقت گذرانی به نام کار،کار بی فایده کردن، حرف های بی معنی و بهوده زدن، بیکارگی
توابع شالینگ چال . [ ت َ ب ِ ع ِ ] (اِخ )نام محلی است در 38هزارگزی بابل ، ییلاقی که در حدود 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.