چراغ خواستن . [ چ َ
/ چ ِ خوا
/ خا ت َ ] (مص مرکب ) چراغ طلبیدن . (آنندراج ). خواستن وسیله ٔ روشنائی . استصباح . (منتهی الارب ). || بعشق کسی چراغ خواستن (آنندراج ) (ارمغان آصفی )؛ خواستن چیزی از مردم چنانکه گدایان هندوستان و هنگامه گیران ولایت در عین گرمی هنگامه چون مردم را تشنه ٔ کار بینند، ورق برگردانده بر سر گدائی آیند و گویند، چراغ بعشق حضرات . (آنندراج ). خواستن چیزی از مردم ، چنانکه گدایان هندوستان چراغی گفته میخواهند، و معرکه گیران ولایت در آخر معرکه نیز این کار میکنند. (ارمغان آصفی ). نیاز خواستن درویشان و معرکه گیران و نقالان از تماشاچیان
: درین محفل فلک از مهر خورشید
گرفته کاسه در دست از مه عید
بدریوزه ز هر زرین ایاغی
بعشق شاه میخواهد چراغی .
سلیم (از آنندراج ).
چون گدایانی که میخواهند از مردم چراغ
فیض از می در شب آدینه میخواهیم ما.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
رجوع به چراغ در معنی پولی که معرکه گیران از مردم گیرند شود.