چرک کردن . [ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )
۞ آلوده کردن . کثیف کردن . ملوث کردن . چرکین کردن . رجوع به چرک و چرکین شود. || با کیسه به بدن مالیدن تا چرک بیرون آید که عموماً در حمام میشود. (فرهنگ نظام ). گرفتن چرک تن در حمام با کیسه یا صابون و جز آن . شوخ کردن . رجوع به چرک و چرک گرفتن شود. || فساد کردن زخم دمل . پیدا شدن ماده ٔ چرکین در زخم . ریمناک شدن زخم .