اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چرم

نویسه گردانی: CRM
چرم . [ چ َ رَ ] (اِخ ) نام دهی در کلات . (ناظم الاطباء).دهی از دهستان قاین بخش کلات شهرستان دره گز که در 15هزارگزی جنوب باختری کلات واقع شده است . دره و گرمسیراست و 765 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات وعدس ، شغل اهالی زراعت و مالداری ، راهش مالرو است و دبستانی هم دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چرم . [ چ َ رَ ] (اِخ ) نام مقامی است از ایران زمین . (آنندراج ). نام جایی است . (ناظم الاطباء).
چرم . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قلاع بلوک سرجام است و چمنی دارد که معروف میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 221).
چرم . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ایست از مزارع تربت حیدریه که زراعت آن از آب قنات مشروب میشود». (از مرآت البلدان ج 4 ص...
این واژه در اوستایی چرِمه carema، در پارسی باستان و سنسکریت: چرمن carman , و در سغدی و پهلوی: چرم carm و به معنی پوست می باشد.***فانکو آدینات 09163657...
چرم . [ چ َ ](اِ) ۞ پوست بود. (فرهنگ اسدی ). پوست انسان و حیوانات . (آنندراج ) ۞ . مطلق پوست بدن انسان یا حیوان . جلد. جلد تن حیوان یا ان...
چرم چرم . [ چ ِ رَچ ِ رَ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی الک دولک . قسمی بازی .
چرم ساز. [ چ َ ] (نف مرکب ) دباغ و کسی که چرم میسازد. (ناظم الاطباء). چرم سازنده . سازنده ٔ چرم . آنکه ساختن چرم داند و تواند. آنکس که از پ...
دره چرم . [ دَرْ رَ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 38هزارگزی شمال خاوری درمیان و 5هزارگزی خاور شوس...
چرم پاره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای از پوست حیوانات که کفش دوزان و آهنگران روی پا اندازند تا جامه شان چرکین نشود. پوست پاره ای که ...
چرم خام . [ چ َ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روده ٔ خام که چله ٔ کمان از آن سازند. (آنندراج ). روده ای که از آن زه کمان سازند. (...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.