چشم آرو. [ چ َ
/ چ ِ ] (اِ مرکب ) چشمارو. چیزی که بجهت دفع چشم زخم و چشم بد بسازند، اعم از آنکه برای آدمی یا حیوانات دیگر یا کشتزار و باغ و خانه و سرای و امثال آن باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی که بجهت دفع نظر بد از آدم یا حیوان یا کشت مهیا کنند. (فرهنگ نظام ). چشم پنام . حرز. تعویذ. چشماروی
: ای سر تا پا بتازگی سرو سهی
از جمله ٔ نیکوان بخوبی تو بهی
بر حسن و جمال بیش میافزاید
چشمارو را چو خال بر روی نهی .
سید حسن غزنوی (از جهانگیری ).
بحر دست تو بهر چشمارو
شاید ار برکشد هزار چو نیل .
کمال اسماعیل .
اولیا را که هست روی نکو
از ملامت کنند چشمارو.
شیخ آذری .
رجوع به چشماروی شود.