چشم رسیدن . [ چ َ
/ چ ِ رَ
/ رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چشم زخم رسیدن . (برهان ). اثر نظر بد رسیدن . کنایه از چشم زخم خوردن . (آنندراج ). چشم زخم رسیدن . (ناظم الاطباء). نظر خوردن . (فرهنگ نظام ). چشم زخم خوردن و چشم زخم دیدن
: ترسم چشمت رسد که سخت حقیری
چونکه نبندند خرمکت بگلو بر.
منجیک .
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست .
حافظ.
درون خانه ٔ معشوق هم گزندی هست
ببحر رفتم و چشم گهر رسید مرا.
قاسم مشهدی (از آنندراج ).
بود آئینه اش از دست و من چون بید میلرزم
مباد از خود رسد رایج بآن گل پیرهن چشمی .
رایج (از آنندراج ).
رجوع به چشم رسیدگی و چشم رسیده شود.