چشم شدن . [ چ َ
/ چ ِش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ظاهر شدن و روشن گشتن ومنکشف گردیدن باشد. (برهان ). کنایه از ظاهر و منکشف شدن . (آنندراج ). ظاهر شدن و روشن گشتن و منکشف گردیدن . (ناظم الاطباء). کشف شدن . آشکار شدن
: گفت بر من چشم شد اسرار عشق
مینمایم هر زمان تکرار عشق .
شیخ عطار (ازآنندراج ).