چشم گشته . [ چ َ
/ چ ِ گ َ ت َ
/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) احول بود. (فرهنگ اسدی ). احول را گویند. (برهان ). احول که عبارت از کج نظر باشد. (آنندراج ). احول و لوچ . (ناظم الاطباء). احول و کج بین . (فرهنگ نظام )
: هجا کرده ست پنهان شاعران را
قریع، آن کور ملعون چشم گشته .
عسجدی (از فرهنگ اسدی ).