چشمه
نویسه گردانی:
CŠMH
چشمه .[ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان که در 23 هزارگزی جنوب باختری راور و 19 هزارگزی راه فرعی کرمان به راور واقع است و 2 خانوار سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۴۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
چشمه گاو. [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 77 هزارگزی شمال باختری خوسف بر سر راه مالرو عمومی ...
چشمه کره . [ چ َ م َ ک َ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 36 هزارگزی شمال سنقر و 4 هزارگ...
چشمه لای . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از دهات دماوند است که مسافت آن تا شهر دماوند قریب نیم فرسخ است و ملک حاجی ...
چشمه لوج . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع خنامان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
چشمه ملک . [ چ َ م َ م َ ل ِ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند که در 18 هزارگزی خاور گرمسار و پانصدگزی شمال راه ...
چشمه نعل . [ چ َ م َ ن َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع کوهستان سیرجان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 246).
چشمه نوش . [ چ ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که در 17 هزارگزی شمال خاوری کنگاور و 6 هزارگزی خاور ش...
چشمه وار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) چشمه مانند. سوراخ مانند : یکی درع رخشنده ٔ چشمه دارکه در چشم نامد یکی چشمه وار. نظامی .رجوع به چش...
چشمه نقل . [ چ َ م َ ن ُ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
چشمه نمک . [ چ َ م َ ن َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع طبس مسینا از محال قاینات است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 246).