چشمه ٔ خضر. [ چ َ
/ چ ِ م َ
/ م ِ ی ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آب حیات . (برهان ). چشمه ٔ آب حیات . (غیاث ). مرادف چشمه ٔ نوش و چشمه ٔ حیوان . (آنندراج ). آب حیات . (ناظم الاطباء). مرادف چشمه ٔ حیوان و چشمه ای است که هرکس از آب آن بخورد زنده ٔ جاوید میشود، و خضر پیغمبر از آن آب خورده است . (از فرهنگ نظام ). چشمه ٔ آب زندگی که گفته اند خضر پیغمبر از آب آن چشمه خورده و زنده ٔ جاویدمانده است و بدین مناسبت آن را چشمه ٔ خضر نامند. چشمه ٔ حیوان . چشمه ٔ آب حیات . چشمه ٔ زندگی
: آن پیر ماکه صبح لقائیست خضرنام
هر صبح بوی چشمه ٔ خضر آیدش ز کام .
خاقانی .
زهره ٔ میغ از دل دریا گشاد
چشمه ٔ خضر از لب خضرا گشاد.
نظامی .
رجوع به چشمه ٔ حیات وچشمه ٔ حیوان شود. || دهان معشوق باشد. (برهان ). کنایه از دهان محبوب . (آنندراج ). دهان معشوق .(ناظم الاطباء).