اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چکش

نویسه گردانی: CKŠ
چکش . [ چ َ ک ُ / چ َک ْ ک ُ ] (اِ) ۞ افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. (برهان ). ابزاری بود زرگران و آهنگران را و آن را بعربی مطرقه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دست افزاری است آهنگران را که بدان آهن را میکوبند. (از غیاث ). مطرقه و افزاری آهنین مر زرگران و مسگران و آهنگران راکه دسته ٔ چوبین دارد. (ناظم الاطباء). چَکﱡش در تداول امروزی . خایسک . چاکوچ . چکوچ . چَکّوش . (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ) :
تا سر بدوات خامه کرده
چون دسته بچکش استوار است .

وحید کلیم (از آنندراج ).


رجوع به چاکوچ و چکوچ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
چکش خوارگی . [ چ َک ْ ک ُ خوَا/ خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) رجوع به چکش خوری شود.
چکش خوردن . [ چ َک ْ ک ُ خوَر / خُر دَ ] (مص مرکب ) کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر. تَطَرﱡق .
نوعی چکش که سر آن از ورقه ی چرم لوله شده درست شده است. (را هاید ملت)
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۸/۰۱/۲۴
0
0

احتمال دارد چکّوش به معنی کُشنده و از بین برنده چاک بوده باشد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.