چل
نویسه گردانی:
CL
چل . [ چ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرزاوند بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 42 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 273 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ٔ چل . محصولش غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی زنان فرشبافی و راهش مالرو است . ساکنین این آبادی از طایفه ٔ میرزاوند می باشند و برای تعلیف احشام به ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
چل صبح . [ چ ِ ص ُ ] (اِ مرکب ) یعنی آن چهل صباح که در آن تخمیر طینت آدم شده . (آنندراج ). آن چهل صبح که در تخمیر خمیر طینت آدم گذشت . (ش...
چل ساله . [ چ ِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) چهل ساله ، مرد یازنی که چهل سال از تاریخ ولادتش گذشته است . هرکس چهل سال عمر کرده باشد. مرد یا زن چه...
چل ستون . [ چ ِ س ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نام عمارتی که ستونهای بسیار داشته باشد. (آنندراج ). هر بنایی که دارای ستون زیاد باشد. (ناظم الاطبا...
چل مردی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میاندورود بخش مرکزی شهرستان ساری که در 16 هزارگزی جنوب خاوری نکا واقع است . کوهستانی و معتد...
چل منار. [ چ ِ م َ/ م ِ ] (اِخ ) نامی که به قسمتی از خرابه های استخر (تخت جمشید) می دهند. و رجوع به چل مناره و چهل مناره شود.
چل طوطی . [ چ ِ ] (اِخ ) مخفف چهل طوطی که نام کتابی افسانه ای است . نام افسانه ای معروف از مکر زنان که روستایی زادگان باسوادرا بخواندن آن...
چل کلید. [ چ ِ ک ِ ] (ص مرکب ) صفت جامی که درویشان با خود دارند. جام چل کلید.
چل بسم ا. [ چ ِ ب ِ مِل لاه ] (اِ مرکب ) مخفف چهل بسم اﷲ. تعویذی از مس یا برنج که برگردن طفل آویزنددفع چشم زخم و عین الکمال را. تعویذی برن...
خل و چل . [ خ ُ ل ُ چ ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ساده لوح . دیوانه گونه . ساده و سفیه . (یادداشت بخط مؤلف ).
چل قادی . [ چ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود، بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 31 هزارگزی خاور الیگودرز، کنار راه مالرو خاکوار به چالگه وا...