اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چمن

نویسه گردانی: CMN
چمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز که در 14 هزارگزی شمال ایزه ، کنار راه مالرو واقع است . جلگه و گرمسیر است و 106 تن سکنه دارد. آبش از قنات و آب چاه . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان کرباس بافی وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
چمن گرد. [ چ َ م َ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه در چمنها میگردد. (آنندراج ). گردش کننده در اطراف باغها. (ناظم الاطباء). مرادف چمن سیر. رجوع به چمن سی...
چمن بید.[ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد که در 50 هزارگزی جنوب باختری مانه بر سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد ...
چمن پوش . [ چ َ م َ ] (ن مف مرکب ) مرادف چمن زار و چمن اندود و چمن خیز است . (از آنندراج ). جایی که از چمن پوشیده باشد. و رجوع به چمن و چمن زا...
چمن آرا. [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) رجوع به چمن آرای و چمن آرایی شود.
چمن آرای . [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ). آرایش کننده و زینت دهنده ٔ باغ . (ناظم الاطباء). آنکس که گلها و درختهای باغ و گلستان را...
چمن آباد. [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای خواف است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 267). در فرهنگ جغرافیایی آمده است : ...
چمن پیرا. [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان باشد چه پیرایش ، بریدن شاخهای زیادتی درخت را گویند و آن کار باغبان است . (برهان ). باغبان را گویند و...
چمن گردی . [ چ َ م َ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل چمن گرد. گردش کردن و سیر کردن در چمن : بیاد همصفیران در چمن شور خوشی دارم چمن گردی ز هر فرسوده ...
چمن زمین . [ چ َ م َ زَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر که در 25 هزارگزی جنوب ورزقان و 13 هزارگزی راه ارابه رو تبر...
چمن طراز. [ چ َ م َ طِ / طَ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرادف چمن آرای و چمن پیرای و چمن ساز. (از آنندراج ). و رجوع به چمن...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.