چنبره . [چَم ْ ب َ رَ
/ رِ ] (اِ) چنبر. حلقه . دایره . هر چیز دایره مانند چون کم غربال و غیره . چنبرک
: چنبره ٔ دید جهان ادراک تست
پرده ٔ پاکان حس ناپاک تست .
مولوی .
|| حلقه مانندی از پاره های جامه و تکه های پارچه درهم پیچیده که طبق کشان روی سر گذاشته طبق را با سر بر زیر آن نهند تا پوست و استخوان سر از فشار چوب طبق صدمه و آزار نبیند. || چنبری از چوب تر و ریسمان که گاه کم آبی بر سوراخ تنوره گذارند تا فشار آب بیشتر شود. (یادداشت مؤلف ).
-
چنبره ٔ گردن .رجوع به چنبر گردن شود.