اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چنگ داشتن

نویسه گردانی: CNG DʼŠTN
چنگ داشتن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) چنگال داشتن . دارای چنگ بودن . کنایه است از نیرو داشتن :
چنگ باز هوا ندارد کبک
دل شیر عرین ندارد رنگ .

مسعودسعد.


|| چنگ داشتن از چیزی ؛ دست بازداشتن از آن :
بنادانی ز گوهر داشتم چنگ
کنون میبایدم بر دل (سر) زدن سنگ .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.