چنگ درزدن
نویسه گردانی:
CNG DRZDN
چنگ درزدن . [ چ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) پنجه درافکندن به . درآویختن به چیزی . دست بردن بچیزی . امساک . امتساک . استمساک . تمسیک . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). تمسک . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر) (دهار). تعلق . (تاج المصادر) (دهار). || بمجاز، متوسل شدن به کسی یا بچیزی . توسل جستن به ... اعتصام . استعصام . (تاج المصادر). اعصام . (تاج المصادر) (زوزنی ). عصم . (منتهی الارب ). چنگ زدن : چنگ درزنم به آنچه گرفته شده است بر من از بیعت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). رجوع به چنگ زدن شود.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.