اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چوبه

نویسه گردانی: CWBH
چوبه . [ ب َ ] (اِخ ) چوبینه . چوبین . لقب بهرام چوبین است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). لقب بهرام سردار هرمز، بیست ویکمین پادشاه ساسانی . (ناظم الاطباء) :
یک چوبکی ز بام تو بهرام چوبه شد.

امیرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
چوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) چوبی باشد که بدان خمیر نان را تنک سازند و معرب آن صوبج ۞ است . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (ناظ...
چوبه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان که در 9 هزارگزی باختر سیردان و 9 هزارگزی راه مالرو عمومی وا...
چوبه . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن ، در 11 هزارگزی شمال فومن و یک هزارگزی شمال راه شوسه ٔ صومعه سرا به ر...
بی چوبه . [بی ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از خیمه که چوبی باشد.(آنندراج ). خیمه ٔ کوچک بدون دیرک . (ناظم الاطباء).
یک چوبه . [ ی َ / ی ِ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) خیمه که یک چوب دارد. (آنندراج ). چادر یک دیرکی . (ناظم الاطباء).
اسم)گیاهی ازتیر. گاوزبان که پایااست و در مناطق بحرالرومی میروید ریش. این گیاه از یک پوست قرمز متمایل به بنفش پوشیده شده است . از پوست ریش. این گیاه ما...
پنج چوبه . [ پ َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) نوعی خیمه است . (آنندراج ).
چوبه درق . [ ب ِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 35 هزارگزی جنوب باختری خداآفرین و 31 هزارگزی شوس...
هفت چوبه . [ هََ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ورامین شهرستان تهران که 411 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ،صیفی و میوه ...
چوبه ٔ بقالان . [ ب َ ی ِ ب َق ْ قا ] (اِخ ) ظاهراً نام محلی بوده است ببخارا مستنبط از سه عبارت ذیل از تاریخ بخارای نرشخی : و قباله ای بیرون...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.