اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چی

نویسه گردانی: CY
چی . (حرف ربط) صورت قدیم حرف «چه » و به همان معانی حرف «چه » استعمال شود : عنان همت مخلوق اگر به دست قضاست
چرا دل تو چراگاه چی و چون و چراست .

عمعق بخاری .


و سودا بر مزاج او مستولی شده است چی هیچ صاحب مروت و فتوت از خرد و حریت براین اقوال و افعال ذمیمه از عقل و فضل اجازت نبیند.(سندبادنامه ص 76).
|| تلفظ عامیانه ٔ «چه » در مقام استفهام :
چشم چون نرگس فروبندی که چی
هین عصایم کش که کورم ای اخی .

مولوی .


|| چی چی ؟ (= چه چیز) :
اطلس چی دعوی چی رهن چی
ترک سرمستی در لاغ ای اخی .

مولوی .


|| چه چیز :
بدان تا نداند که من خود کیم
بدیشان سپرده ز بهر چیم .

فردوسی .


|| چه هستم :
هوا نماند تا بررسم ز عقل که من
کیم ، چیم ، چه کسم ، بر چیم ،که را مانم .

سوزنی .


آنم که برد رشک بر امروز دیم
جانم ، خردم ، دلم ندانم که چیم .

اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج ).


|| چیست :
ای خواجه با بزرگی اشغال چی ترا
برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش .

شهید.


جرم من چی چو طبع وحشی من
جز درت آبخور نمی گیرد.

رضی الدین نیشابوری .


دلوچی و حبل چی و چرخچی
این مثالی بس رکیک است ای غوی .

مولوی .


- بر چی بودن ؛ برعقیدت یا دین یا مذهب یا مسلک بودن :
هوا نماند تا بررسم ز عقل که من
کیم چیم چه کسم بر چیم که را مانم .

سوزنی .


|| در مقام نسبت بمکان بکار رود همانند جی : علاءالملک ابوبکر احمد الجامجی . (لباب الالباب ج 1 ص 111).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
دواخانه چی . [ دَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (از: دواخانه + چی ، پسوندنسبت ترکی ) مدیر دواخانه . صاحب داروخانه . داروفروش .(از یادداشت مؤلف ). آنکه ...
یده چی گری . [ ی َ دَ / دِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نمایش برف و باران به طور ساحری . (ناظم الاطباء). رجوع به یده و یده چی شود.
کارخانه چی . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کارخانه دار. کسی که کارخانه ای اداره کند. || قواد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قره چی معدن . [ ق َ رَ م َ دَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهرواقع در 43 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 38500 گزی ا...
پاک چی ی لی . [ ی ُ ] (اِخ ) (لوکا...) ۞ محاسب ایتالیائی . مولد او به تُسکان بسال 1445م . او را کتابی است در حساب و جبر.
قره چی بلاغی . [ ق َ رَ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع در 16 هزارگزی جنوب خاوری سیه چشمه و 500 گزی باخت...
قره چی قشلاق . [ ق َ رَ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستان...
مهمانخانه چی . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دارنده ٔ مهمانخانه . محافظ مهمانخانه .
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۱ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.