اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چیره دستی

نویسه گردانی: CYRH DSTY
چیره دستی . [ رَ /رِ دَ ] (حامص مرکب ) عمل چیره دست . مهارت . استادی . حذاقت . مهارت . || غلبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تسلط. زبردستی :
مبارزی که به مردی و چیره دستی و رنگ
چنو یکی نبود در میان بیست هزار.

فرخی .


حربی سخت بکردند یاران میهم بن رونک چیره دستی کردند... عبداﷲبن احمد هزیمت شد. (تاریخ سیستان ص 311).
به کار شهی هر که سستی کند
بر او هر کسی چیره دستی کند.

اسدی (گرشاسب نامه ).


ای شاه سوارملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی .

نظامی .


خدا داده این چیره دستی که هست
مشو بر خدادادگان چیره دست .

نظامی .


|| سرکشی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
چیره دستی کردن . [ رَ / رِ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلبه کردن . زبَردستی نشان دادن . درازدستی کردن : همان زنگیان چیره دستی کنندچو پیلان آشفته...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.