چیست . (جمله ٔاستفهامی ) مخفف چه هست ، یا چه چیز است
: دمنه را گفتا تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست .
رودکی .
چه سازیم و درمان اینکار چیست
بر این رفته تا چند خواهی گریست .
فردوسی .
ترا دل پر اندیشه ٔ مهتریست
ببینیم تا رای یزدان بچیست .
فردوسی .
جهاندار گفت این سخن چیست باز
خداوند این راز که وین چه راز.
فردوسی .
باز رز را گفتی ای دختر بیدولت
این شکم چیست چو پشت و شکم خربت .
منوچهری .
عزم دیدار تو دارد جان برلب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما.
حافظ.
|| در زبان شعر گاهی بتناسب وزن حرف «چ » و «ی » متحرک میشود و بوزن «چه است » بکار میرود چنانکه در این بیت ناصرخسرو
: نیکوی چیست و خوش چه ای برنا
دیباست ترا نکو و خوش حلوا.
ناصرخسرو.
|| به چه سبب است . از چه روست . چراست
: وندر این بستان چندین طرب مستان چیست .
منوچهری .
چین درابرو بسرم آمدن ای بدخو چیست
گر سر جنگ نداری گره ابرو چیست ؟
(از لغت اوبهی ).
|| چگونه است . چطور است . که است . به چه کیفیت است . چه سان است . چون است
: بوستانبانا حال و خبر بستان چیست
وندرین بستان چندین طرب مستان چیست .
منوچهری .
زن را آهسته بیدار کرد و معلوم گردانید که حال چیست . (کلیله و دمنه ).