چین
نویسه گردانی:
CYN
چین . (اِ) حاصل چیدن . (یادداشت مؤلف ). یک بار چیدن . یک دفعه بریدن سبزیهائی که چند بار توان چیدن . یک بار درو. حصاد،چین اول تره و یونجه و امثال آن : چین دوم شبدر. تره هشت چین دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به درو شود.
- شاه چین ؛ آن نوبت از چیدن که به فراوانی و کمال از دیگر نوبتها برتر بود.
|| چیده . چیده شده .
- ته چین ؛ چیده شده دربن و زیر چیزی .
- || نوعی پلو با گوشت و ماست و زعفران .
- دارچین ؛ چیده شده از درخت .
- دست چین ؛ چیده شده با دست سلامت میوه و دقت را.
- سبدچین ؛ چیده شده در سبد.
- سنگ چین ؛ به سنگ برآورده .
- شب چین ؛ چیده شده به گاه شب .
- صبح چین ؛ چیده شده به صبح . از بوته یا شاخه جداشده به وقت صبح .
واژه های همانند
۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
نان چین . (اِ مرکب ) ملقط. (سامی ). ابزاری که بدان نان از تنور بیرون میکشند. (ناظم الاطباء).
یکه چین .[ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) منتخب .دست چین . برگزیده . خیاره . گل چین . (یادداشت مؤلف ).- یکه چین کردن ؛ دست چ...
اسامی چین شامل بسیاری از نامهای معاصر و تاریخی است که به زبانهای مختلف برای کشور شرق آسیا معروف به Zhōngguó (中國/中国، "دولت مرکزی") در زبان رس...
قیف چین. (ا. فاعل). قیف چین از دستیاران مربی است که حسب نظر او کار چینش قیف ها را انجام می دهد. قیف یا مانع تمرینی در فوتبال. وسیله ای شبیه به قیف که ...
اسپ چین . [ اَ ] (اِخ ) یکی از نواحی لنگا در تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران و استرابادرابینو ص 6 ، 25 ، 105 ، 151 و 154 بخش انگلیسی ).
پشم چین . [ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه بیرین کند. آنکه پشم اغنام و جز آن بُرَد. || (اِ مرکب ) افزاری که بدان پشم تن حیوانات ببرند.
پیش چین . (اِ مرکب ) مقابل پس چین . چیدن قبل از موعد. || (نف مرکب ) که پیش چیند. که از قبل بچیدن مبادرت ورزد. که زودتر از دیگران بکار چی...
چین پرچ . [ پ َ ] (اخ ) نام دهی از ده های هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 165). رجوع به چینی پارچ شود.
دست چین . [ دَ ] (ن مف مرکب ) دست چیده . چیده شده با دست . به دست از درخت چیده شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). که با دست چیده اند و خود از درخت ...
ده چین . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان . واقع در 55هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنه ٔ آن 155 تن . آب ...