اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چین

نویسه گردانی: CYN
چین . (اِ) حاصل چیدن . (یادداشت مؤلف ). یک بار چیدن . یک دفعه بریدن سبزیهائی که چند بار توان چیدن . یک بار درو. حصاد،چین اول تره و یونجه و امثال آن : چین دوم شبدر. تره هشت چین دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به درو شود.
- شاه چین ؛ آن نوبت از چیدن که به فراوانی و کمال از دیگر نوبتها برتر بود.
|| چیده . چیده شده .
- ته چین ؛ چیده شده دربن و زیر چیزی .
- || نوعی پلو با گوشت و ماست و زعفران .
- دارچین ؛ چیده شده از درخت .
- دست چین ؛ چیده شده با دست سلامت میوه و دقت را.
- سبدچین ؛ چیده شده در سبد.
- سنگ چین ؛ به سنگ برآورده .
- شب چین ؛ چیده شده به گاه شب .
- صبح چین ؛ چیده شده به صبح . از بوته یا شاخه جداشده به وقت صبح .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جرعه چین . [ ج ُ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) آن که جرعه برچیند. جرعه چیننده : جرعه برچیند آفتاب از خاک من هم از خاک جرعه چین باشم . خاقانی .برخا...
چین آویز. (ن مف مرکب ) آویخته با چین و شکنج . || قسمی پارچه ٔ ابریشمین گران بها در دوره ٔ محمدشاه و اوائل ناصرالدین شاه . قسمی منسوج ابریشم...
باغ چین . (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد در 8 هزارگزی شمال باختری بجنورد بر سر راه مالرو عمومی بجنورد به مانه ...
بوسه چین . [ س َ / س ِ ](نف مرکب ) برگزیننده ٔ بوسه . (ناظم الاطباء). برگزیننده ٔ بوسه . بوسه گیر. (فرهنگ فارسی معین ) : دلهای خون آلود بین بر خا...
بهار چین . [ ب َ رِ ] (اِخ ) بتخانه ٔ چین . بهارستان . (فرهنگ فارسی معین ) : بی آفرین سرایی بلبل بهار و باغ پدرام نیست گرچه چمن شد بهار چین ....
بهار چین . [ ب َرِ ] (اِخ ) جایی که در افسانه ها بمنزله ٔ بهشت روی زمین است . بهشت گنگ . و آن بدست عده ای از ایرانیان در وسط خاک توران در ...
چین لونگ . (اِخ ) ۞ نام اصلیش هونگ لی ۞ (1711 - 1799 م .) چهارمین امپراطور (1736 - 1796 م .) چین از سلسله ٔ چینگ . در دوره ٔ سلطنت وی چین ب...
خوشه چین ( ~.)(ص فا.)1 - آن که خوشه های غلات یامیوه های درختان را می چیند. 2 - آن که پس از درو و جمع آوری محصول خوشه های باقی مانده را برای خود جمع می...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نکته چین . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) آنکه خجک و نقطه می گذارد. || آنکه اعتراض می کند. (ناظم الاطباء). || ناقد. (یادداشت مؤلف ).
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۴ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.