چین کردن
نویسه گردانی:
CYN KRDN
چین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیدن . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 349). رجوع به چیدن شود. || چین و شکن پیدا آوردن در رخسار و ابروان . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 349).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
لای چین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زنده به میان دیوار نهادن . به گچ گرفتن . به گل گرفتن .
پیش چین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیدن پیش از وقت مقرر.
سنگ چین کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور زمینی را سنگ چیدن و محفوظ داشتن آنرا. گرداگرد زمین بی صاحبی (زمین موات را) سنگ چین کنند بخاطر ح...
شاه چین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب )بهترین را گزیدن . (یادداشت مؤلف ). قطف بهترین میوه . (یادداشت مؤلف ). برگزیده ٔ میوه ٔ درختی را چیدن .
چین پیدا کردن . [ پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چین خوردن . چروک یافتن . کیس پیدا کردن . نورد و شکنج یافتن . شکن گرفتن . رجوع به جمع شدن شود.