اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاجب

نویسه گردانی: ḤAJB
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) چابک . یکی از غلامان سرای سلطان محمود بود و پس از آن حاجب سلطان مسعود گردید. بیهقی گوید: «چندتن از غلامان سرای امیر محمود چون قای اغلن و ارسلان و حاجب چابک که پس از آن از امیر مسعود رضی اﷲ عنه حاجبی یافتند...» رجوع شود به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 133.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
حافظبن حاجب . [ ف ِ ظِ ن ِ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به عمربن الحاجب عزالدین شود. او راست : معجم الحافظ. (کشف الظنون ).
دانشمند حاجب . [ ن ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) از ملازمان مسلمان چنگیزخان و پسرش اوگتای قاآن . چنگیز پیش از فتح بخارا وی را برای قبول ایلی نزد اهالی...
حاجب ماوراء. [ ج ِ ب ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه مانع دیدن چیزهای ماوراء خویش گردد. کئیف ۞ .
ابن حاجب النعمان . [ اِ ن ُ ج ِ بِن ْ ن ُ ] (اِخ ) ابوالحسین عبدالعزیزبن ابراهیم کاتب . او در زمان خویش درفضل و نبالت و معرفة کتابت دواوین ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.