اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاجب

نویسه گردانی: ḤAJB
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) علی بن قریب ۞ معروف بحاجب بزرگ یکی از بزرگان امراء سلطان محمود غزنوی پس از وفات سلطان محمود در سنه ٔ 421 هَ. ق . وی امیر ابواحمد محمد پسر کوچک و ولی عهد سلطان محمود را در غزنین بتخت سلطنت نشانید و سلطان مسعوددر آن وقت به اصفهان بود و ما بین دو برادر کار بمنازعت کشید. سلطان مسعود روی بغزنه آورد چون بهرات رسید حاجب بزرگ اعیان لشکر را بموافقت سلطان مسعود بازداشت و سلطان محمد را خلع کرد و در قلعه ٔ کوهتیز من توابع غزنه محبوس کرد و در سوم ذی القعده سنه ٔ 421 درهرات بخدمت سلطان مسعود پیوست و در همان روز به فرمان سلطان مسعود او و برادرش حاجب منکیتراک را گرفته بزندان فرستادند و کان آخر العهد بهما. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 1 و 4 و 7 و 8 و 11 تا 13 و 18 و 50 تا 52 و 55 تا 62 و 70 و 76 و 82 و 94 و 160 و 332و 570 چهارمقاله ٔ عروضی ، چ قزوینی ص 161 و 162 و طبقات ناصری چ کلکته ص 12 و رجوع به علی بن قریب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حافظبن حاجب . [ ف ِ ظِ ن ِ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به عمربن الحاجب عزالدین شود. او راست : معجم الحافظ. (کشف الظنون ).
دانشمند حاجب . [ ن ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) از ملازمان مسلمان چنگیزخان و پسرش اوگتای قاآن . چنگیز پیش از فتح بخارا وی را برای قبول ایلی نزد اهالی...
حاجب ماوراء. [ ج ِ ب ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه مانع دیدن چیزهای ماوراء خویش گردد. کئیف ۞ .
ابن حاجب النعمان . [ اِ ن ُ ج ِ بِن ْ ن ُ ] (اِخ ) ابوالحسین عبدالعزیزبن ابراهیم کاتب . او در زمان خویش درفضل و نبالت و معرفة کتابت دواوین ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.