اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاجب

نویسه گردانی: ḤAJB
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) غازی (آسفتکین ) ۞ سالار غازیان یکی از طرفداران مسعود بود که در موقع مخالفت وی با برادر خودمحمد در نیشابور شعار وی آشکار ساخت و خطبه به نام وی خواند و لشکر بسیار جمع کرد و اعیان آن نواحی را به اطاعت مسعود در آورد. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 27 و 36 تا 39 و 46 و 53 و 55 و 59 و 61 تا 64 و 68 و 69 و 82 و 90 و 139 و 140 و 142 و 143 و 163 و 221 تا 228 و 230 و 231 و 232 و 233 تا 238 و 319 و 332 و 424 و 451 و 538 و 570 و به غازی ، در این لغت نامه ، و به آسفتکین و آسغتکین ، در این لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حافظبن حاجب . [ ف ِ ظِ ن ِ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به عمربن الحاجب عزالدین شود. او راست : معجم الحافظ. (کشف الظنون ).
دانشمند حاجب . [ ن ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) از ملازمان مسلمان چنگیزخان و پسرش اوگتای قاآن . چنگیز پیش از فتح بخارا وی را برای قبول ایلی نزد اهالی...
حاجب ماوراء. [ ج ِ ب ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه مانع دیدن چیزهای ماوراء خویش گردد. کئیف ۞ .
ابن حاجب النعمان . [ اِ ن ُ ج ِ بِن ْ ن ُ ] (اِخ ) ابوالحسین عبدالعزیزبن ابراهیم کاتب . او در زمان خویش درفضل و نبالت و معرفة کتابت دواوین ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.