حاجت بردن . [ ج َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) عرض نیاز کردن . حاجت برداشتن . تمنا کردن سؤال
: مبر حاجت بنزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی .
سعدی .
-
دست حاجت پیش کسی بردن ؛ عرض نیاز کردن پیش کسی . از کسی چیزی طلب کردن . حاجت خواستن از کسی
: دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر
که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود.
سعدی .