اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاجت روا

نویسه گردانی: ḤAJT RWʼ
حاجت روا. [ ج َ رَ ] (ص مرکب ) آنکه حاجت او برآمده باشد. مقضی المرام . ناجح . کامروا :
بسی بر بساط بزرگان نشستم
که یک نفس حاجت روائی ندیدم .

سیف اسفرنگ .


|| (نف مرکب ) روا کننده ٔ حاجت . برآرنده ٔ حاجت :
درِ سرای تو هست آفرین سرایانرا
حریم کعبه ٔ حاجت روا علی التعیین .

سوزنی .


کعبه ٔ حاجت روای سائلان درگاه تست
گشته مر هر مُلتِمس را زو محصل مُلتمَس .

سوزنی .


|| مسجد حاجت روا؛ مسجدی که دعاها در آن درگیر و مستجاب شود :
شیر فلک را شده ست از پی کسب شرف
مسجد حاجت روا خاک سر کوی او.

سنائی (دیوان چ مصفا ص 725).


مسجد حاجت روا جوئی مجو اینجاکه نیست
راه سنت گیرو آنگه مسجد حاجت روا.

سنائی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حاجت روا کردن . [ ج َ رَ ک َ ] (مص مرکب ) اسعاف . اسئال . انجاح . نجح . حاجت روا کردن خواستن . استنجاز. استنجاح . تنجز. برآوردن نیاز کسی : گوید ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.